اما تو نباید می گفتی نه/سروده های نسرین بهجتی

 

 

تو را آفریدم خودم را به تو  آویختم

تو را گر گرفتم خودم را جوشان رفتم

ولی لحظه ای از تو سر نرفتم

از خودم  منها شدم  ذره ذره

ولی یاد تو را ضرب و جمع تمام زیبایی ها کردم

اما تو نباید می گفتی نه

قرار دلت شدم در تمام بی قراری ها ی دنیا

با حوصله نوشتمت و بی حوصله مرا خواندی

اما تو نباید می گفتی نه

چون سیب سرخ دلم این بار لک افتاد

 

...


"بی دریغی عشق"

 

هزار بار شعرهایم را

در تو فرو افتادم

هزار بار نخواندت مرا بر خواستی

تمنایم را آرزو شدم

در ناباوری تو پیچیدم

ودر بی دریغی عشق

واژه واژه بالا رفتم

تا زمزمه هزار ترانه شدم

افسوس ... ترانه هایم را هم نشنیدی

حالا به من بگو

تو از سهم خودت بیشتر برده ای

که عشق مرا داشتی

یا من که دفتر شعرم را

از انکارها ی تو

 

 

 

"لیلی ها نمی میرند"

 

مرا ورق مزن

می خواهم لیلی بمانم

تو خودت گفتی

لیلی ها هرگز نمی میرند

عزیزم وقتی لیلی ام

دنیا سبز، دریا سبز

پنجره باز، دیوا رمعنا ندارد

فکرم باز، شوقم فقط پرواز

می خواهم فقط لیلی بمانم ، تادر

جیبت، در دکمه پیراهنت

در خمیر ریشت ، ادکلنی که می زنی

چایی که می نوشی، د رسکوت خانه ات ، در ترانه ای

که می خوانی

به هر جا که می روی ، با ه رکه می روی
در نفست پنهان شوم

تا دوباره جوان شوم

لیلی 17 ساله شوم

مرا ورق نزن

وقتی لیلی ام ، از من شعر و از تو ترانه می بارد

عزیزم...عزیزم ...عزیزم... می خواهم لیلی بمانم

نه لیلی غمگین داستانها

لیلی شاد، همان لیلی که تو دوست داری

خودت گفتی لیلی ها نمی میرند

 

 

"آئینه"

 

آئینه به من گفت

خودت را دریاب

که من دیگر تو را تکرار نخواهم کرد

آتش بازی دو چشم سیاه تو را

سر مشق تندر ترانه های آن مرد عاشق نخواهم کرد

آئینه به من گفت

برا ی عبوراز خودت

از خودت رد شو

به من اعتماد کن که من آخرین اعتمادم